درباره‌‌ی بی احترامی به ژامبون (احمق بانمک 5)

اين‌جا هم خيلي مي‌خنديد و هم خيلي حرص مي‌خوريد. برادرهاي آنژل او را احمق بانمک صدا مي‌کنند و او هم هر بار با کمک دروهمسايه و دو دوست عزيزش، کلوئه و کوين، حسابشان را مي‌رسد. در ضمن آنژل عاشق لباس صورتي، آب‌نبات، ماست ليمويي و مشويو، عروسک شيرش، است و از دوستي با کوين لذت مي‌برد، البته اگر برادرهاي وحشي‌اش بگذارند! چه کسي دماغ مجسمه‌ي موسس مدرسه را مثل دماغ دلقک‌ها کرده؟! ا‌ين‌جاست که آنژل شامبر مي‌شود کارآگاه آنژل و خودش را قاتي اين ماجرا مي‌کند. يک روز هم آنژل و کوين توي خيابان يک پسربچه پيدا مي‌کنند که گم شده! جوري دستش را گرفته‌اند و به‌طرف بستني‌فروشي مي‌برند که مردم فکر مي‌کنند آن‌ها مامان و باباي بچه هستند! حالا همه‌ي اين‌ها يک‌طرف، مهماني ناهار خانه‌ي شهردار يک‌طرف! چون مامان و بابا چيزي درباره‌ي خوردن ميگو نگفته‌اند، برادرهاي ترسناک آنژل با مشکل مواجه مي‌شوند... بعدش هم برادرها آنژل را به‌زور سوار قايق مي‌کنند و مي‌برند وسط دريا... دريا دارد طوفاني مي‌شود که قايق نجات از راه مي‌رسد.

آخرین محصولات مشاهده شده