درباره‌‌ی ببر و بدوز (قصه‌های فندقی)

يكي بود، يكي نبود. اين طرف شهر يك قيچي بود به اسم ببر. ببر دوست داشت هر چه سر راهش مي‌بيند، ببرد و شكل‌هاي جورواجور درست كند. آن طرف شهر هم يك سوزن بود به اسم بدوز. بدوز دوست داشت هر چه سر راهش مي‌بيند، بدوزد و...

آخرین محصولات مشاهده شده