درباره‌‌ی الیور توئیست

در دهكده‌ي مشخصي كه لزومي ندارد من اسمش را ببرم، نوانخانه‌اي وجود داشت. در آن‌جا، مردم فقير دهكده سخت كار مي‌كردند. بدون اين‌كه پولي دريافت كنند. در تاريخي كه اهميتي ندارد، اليور توئيست در اين مكان محزون به دنيا آمد. در نخست، معلوم نبود كه بچه زنده مي‌ماند يا نه. اما پس از اندكي تقلا، نفس كشيد، عطسه كرد و با صداي بلند گريه كرد. با شنيدن صدا، مادرش با چهره‌اي رنگ پريده، بي‌رمق سر از بالشت بلند كرد و با صداي گرفته‌اي گفت: ”بذارين قبل مردن بچه رو ببينم”. دكتر ابرو در هم كشيد و گفت: ”بگير دخترم. هنوز نبايد درباره مردن حرف بزني.”...

آخرین محصولات مشاهده شده