درباره‌‌ی آن مادیان سرخ‌یال

در سلوك رسيدن به نام قيس بود كه برخوردم به شخصيت نسبتا روشن‌تري از "امرءالقيس"، شاعري كه پنداري گنگ از او داشتم از روزگار جواني خود، هم آن زمان كه معلقات سبعه (سبع) را خوانده بودم به ترجمه استاد عبد‌الحميد آيتي؛ سروده‌هاي هفت شاعر عرب پيش از اسلام. من زبان عربي هم نمي‌دانم؛ پس كنجكاوي چند ساله مرا فقط پراكنده‌هايي پاسخ مي‌توانستند گفت كه اينجا و آنجا در ترجمه‌هاي زبان دري وجود داشتند و همان اندكگ‌هاي پراكنده چنانم زير تاثير گرفتند كه نتوانستم از تخيل به آن‌ها بپرهيزم، چنان كه "آن ماديان سرخ‌يال" سبقت مي‌گرفت از ذهن من و سوار خود را جاي ـ جا بر مي‌نشاند در مسير فراز ـ فرود ـ پيچ‌هاي ـ سلوك. اثري كه در ذات خود فشرده، فشرده مي‌بايست بود. هم در خود پيچ چنان كه خود بودم. اما چون به پايان رسانيدم آن اثر را، تا از بلاتكليفي بدر آيم چندي فاصله گرفتم و از دور ‌ـ مثل خواننده‌اي خرده‌گير و مراقب ـ در آن نگريستم با دقت و بي‌دلخوشي و رضايت از پايان كاري كه چنان بفرسوده بود مرا. اكنون هنگام آن بود كه با درك منتقدانه‌ام آن سوار و مركب‌اش را از فراز‌هاي مسير سلوك به زير آورم و كناري فرو بدارمش تا بعد؟! نه اما قرار باقي گذارده بود براي اين ذهن معذب تا بتوانم چندي دور بمانم از او، و از مسيري كه امرءالقيس مي‌پيمود و پيموده بود در ذهن و روح من. پس در نقطه جدا شدن از سلوك، خود را در كنار بركه دمون يافتم، در حلقه ياران و نديمان قيس تا مگر بتوانم او را بازيابم در كلمه، در كلمات... كلمات، گيرم كه شاعر در كلام نگنجد، اما جبر حاكم بر زندگي او، تغيير و دگرگون شدن او، و سرانجام بود گاري او كه خواست بگنجد! و گنجيد؛ و داستان "آن ماديان سرخ‌يال" اين همزاد سلوك، همين را مي‌خواهد بگويد: چه بودن و چه گونه شدن و پايان كار خود را در جبر ـ و به اختيار چگونه رقم زدن!

آخرین محصولات مشاهده شده