درباره‌‌ی آن طرف خیابان

آن طرف خيابان، درست رو به‌ روي پنجره، يك نفر تكيه داده است به درخت و زل زده است به پنجره... سيگاري گذاشته است گوشه‌ لبش و حالا دارد كبريت مي‌زند. چند تا كبريت مي‌كشد كه يكي يكي توي باد خاموش مي‌شوند. دست‌هاش را دور كبريت حلقه مي‌كند و تكاني به خودش مي‌دهد تا پشتش به باد باشد...

آخرین محصولات مشاهده شده