درباره‌‌ی گربه خراب‌کار و شب کریسمس

شب قبل کریسمس بود و در کل شهر اثری از هیچ جانوری نبود... به جز گربه خرابکار فرشته‌ها همه قایم شده بودند. کتاب‌ها همه پاره پوره شده بود. کارت‌ها همه مچاله شده بود. طبل‌ها همه درب و داغان شده بود. گربه‌ی خرابکار و پرتوقع وقتی همه‌ی هدیه‌هایی که برای کریسمس می‌خواهد، گیرش نمی‌آید، دور شهر راه می‌افتد و همه چیز را به هم می‌ریزد. در این شهرگردی، دوست جدیدی پیدا می‌کند و وقتی آن دوست پیر با او رفیق می‌شود، با هم مفهوم واقعی کریسمس را می‌فهمند.

آخرین محصولات مشاهده شده