دربارهی پیشگوی چشم نقره ای (بردیا و گولاخ ها 2)
"آفتابزرد پاييزي افتاده بود روي کاجهاي بلند پارک. هوا سرد بود و بوي سرکه و لاستيک سوخته ميداد. برديا آلبرت را گذاشته بود توي جعبهي پلاستيکي و باعجله ميرفت طرف پارک . توي دلش خدا خدا ميکرد خانم آسانسوري راهحلي براي کوچک کردن گوشهايش پيدا کند. تمام اين بلاها به خاطر خوردن يک گاز از آن ميوهي مکعبي گولاخستاني سرش آمده بود. فقط يک گاز کوچک خورده بود و بعد از يک شب گوشهايش اندازهي يککفدست بزرگشده بودند. از روي جدولهاي سيماني پريد و توي راه باريکهاي خيس راه افتاد. دو تا کلاغ گت وگنده ي سياهروي لبهي سيماني حوضها نشسته بودند وبا سرهاي خميده زل زده بودند به برديا. احساس کرد يکچيزيشان با کلاغهاي معمولي فرق دارد.."
كد كالا | 290803 |
زبان | فارسی |
نویسنده | مهدی رجبی |
سال چاپ | 1402 |
نوبت چاپ | 4 |
تعداد صفحات | 192 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14 * 18.5 * 1.1 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 155 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.