درباره‌‌ی پشت پنجره

پدر و مادر «علي» به مهماني رفته‌اند و او در خانه تنهاست. قرار است تکاليفش را انجام دهد و بخوابد تا پدر و مادر بيايند. بعد از خاموش کردن چراغ، علي کسي را مي‌‏بيند که پشت پنجره ايستاده است و دست‎هايش را به شيشه مي‎کشد! او سعي مي‎کند بخوابد؛ اما نمي‎تواند. پشت پنجره دوم اتاق، مار بزرگي نشسته و صورتش را به شيشه چسبانده است! او سعي مي‎کند با شمردن اعداد به خواب برود؛ اما ناگهان دو پنجره باز مي‎شود و...

آخرین محصولات مشاهده شده