درباره‌‌ی پدر آن دیگری

از روزي كه به خنگيم پي بردم، نسبت به اين كلمه حساس شدم وقتي به اين اسم صدايم مي‌كردند عصباني مي‌شدم، جيغ مي‌كشيدم، چيزي را مي‌شكستن، يا كسي را مي‌زدم و يك خرابكاري درست و حسابي راه مي‌انداختم، ولي از آن لحظه كه واقعيت را پذيرفتم حالت‌هايم عوض شد، با شيندن اين اسم عصباني نمي‌شدم ولي انگار چيزي راه گلويم را مي‌بست، انگار كسي قلبم را چنگ مي‌زد، انگار...

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده