درباره‌‌ی وقتی بن پستانکش را کنار می گذارد

بن خيلي پستانک دوست داشت و هميشه‌ي خدا يک پستانک توي دهانش بود. تا اينکه يک روز مامان گفت: «بن، تو حالا ديگر بزرگ شده‌اي. فکر کنم وقتش رسيده که پستانک را کنار بگذاري». بن پرسيد: «خب، حالا بايد چه‌کار کنم، ماماني؟»

آخرین محصولات مشاهده شده