درباره‌‌ی هیچ‌وقت هرگز

دختربچه‌ي توي کتاب "هيچ‌ وقت، هرگز" عروسک خرگوشي‌اش را برداشته و راه افتاده توي دشت. تازه دلش هم پُرِ پُر است. آخر هيچ‌وقت هيچ‌وقت هيچ اتفاق هيجان‌انگيزي براي او رخ نمي‌دهد. اصلاً وقتي آدم فکرش را مي‌کند که دخترک داستان چه زندگي کسالت‌باري را از سر گذرانده، حسابي حوصله‌اش سر مي‌رود! او همين‌طور که دارد توي دشت راه مي‌رود و به اين چيزها فکر مي‌کند، از روي سر يک گوريل بزرگ بنفش رد مي‌شود! بعد از روي سر يک شير زرد که توي دشتي پر از گل‌هاي زرد خوابش برده است! و بعد هم…

آخرین محصولات مشاهده شده