هر دو در نهايت مي ميرند داستاني است الهام بخش احساسات برانگيز دلربا و خيره کننده که به ما يادآوري مي کند بدون مرگ زندگي و بدون غم عشق و دوستي معنايي ندارد و مي شود حتي در يک روز هم که شده زندگي و دنياي مان را عوض کنيم. پنجم سپتامبر کمي بعد از نيمه شب از قاصد مرگ با متيو تورز و روفوس امتريو تماس گرفته مي شود تا خبر بدي به آنها داده شود آن دو قرار است امروز بميرند متيو و روفوس با هم کاملا غريبه اند اما به دلايل مختلف و متفاوتي هر دويشان در روز آخر زندگي شان به دنبال پيدا کردن دوست جديدي هستند و اين شروعي است براي يک پايان پر از ماجراجويي و هيجان...