درباره‌‌ی نیگی و رویاهای رنگی

نيگي، بچه شبح كوچولو، شب تولدش يك كتاب از خاله آبل هديه گرفت. وقتي خاله كتاب را به نيگي داد، فقط گفت: «اميدوارم از خوندنش لذت ببري!» نيگي هنوز خيلي كوچك بود، اما بچه آدم‌ها از همين سن خواندن را ياد مي‌گيرند. بچه شبح‌ها هم همين‌طور. نيگي فكر كرد: «اما يه مشكل هست!» كتاب از صفحه اول تا آخر يك دست سفيد بود.

آخرین محصولات مشاهده شده