دکتر وارثروپ که براي رد نظريه‌ي امکان وجود خون‌آشام خردمند، يا همان خون‌آشام، تلاش مي‌کند، با درخواستي از جانب نامزد سابقش مواجه مي‌شود که از او مي‌خواهد همسرش را از دست ونديگو نجات دهد: هيولايي که حتي وقتي خود را با گوشت انسان خفه مي‌کند، باز هم حس گرسنگي‌اش فرو نمي‌نشيند. ونديگو همسرش را از مناطق غيرمسکوني کانادا ربوده است. با اين وجود که وارثروپ احتمال ساختگي بودن ونديگو را در نظر مي‌گيرد اما دلش به رحم مي‌آيد و همسر او را از چنگ مرگ و گرسنگي نجات مي‌دهد و بعد مي‌بيند که چطور آن مرد به يک ونديگو تبديل مي‌شود… آيا دکتر و ويل هنري موفق مي‌شوند شکارچي غايي را، موجودي که همانند خون‌آشام افسانه‌اي نه زنده است و نه مرده، موجودي که عطشش براي گوشت انسان هرگز به پايان نمي‌رسد، گير بيندازند؟ دومين جلد از مجموعه‌ي هيولاشناس مرز بين واقعيت و افسانه، عشق و نفرت و نبوغ و ديوانگي را کنکاش مي‌کند.