درباره‌‌ی مو حنایی و چند داستان کوتاه (مجموعه داستان)

خانم لوپيك مي‌گويد: - شرط مي‌بندم كه هونورين باز يادش رفته در مرغداني را ببندد. درست است. با نگاهي از پنجره، مي‌توان از اين بابت مطمئن شد. شب است و در ته حياط بزرگ، زير سقف كوچك مرغداني كه از تيرك‌ها ساخته شده، در چهارگوش سياهش كه باز مانده است به نحوي مشخص به چشم مي‌خورد. خانم لوپيك به فليكس كه در ميان سه فرزندش از همه بزرگ‌تر است، مي‌گويد: - فليكس، مي‌روي در را ببندي؟ فليكس، پسري رنگ‌پريده،‌ تنبل و ترسو مي‌گويد: - به من چه كه بروم به مرغ‌ها برسم. ...

آخرین محصولات مشاهده شده