درباره‌‌ی من نفرینی نامرئی ام

مردم مي دانند دست‌هاي آغشته به خون چه شکلي دارند. تاواني وجود دارد که بايد پرداخته شود. اگر من دختري مورد علاقه بودم يا اگر لير هم متقابلاً مرا دوست مي داشت و احترام عشقي را که نثارش کردم، نگه مي داشت، شايد سرنوشت ديگري داشتم. بچه ها هيچ کار بدي نکردند. هيچ کار بدي نکردند. بزرگ تر شدند، با نغمه ي زندگي خواندند و بالغ شدند ولي با گذشت زمان احساس کردم خودم دارم نامرئي مي شوم. شک و ترديدم به دورتادور بدنم، به جاهايي که از طريق آنها با دنيا پيوند مي خوردم، بيشتر شد. مانند شالي بودم که درست بافته نشده باشد. آخرش هم به خوبي بقيه نبودم. تنها لازم بود نخي از تاروپود پارچه کشيده شود تا از هم گسيخته شوم…

آخرین محصولات مشاهده شده