درباره‌‌ی معمای موشالیزا (ماکاموشی جزیره جوندگان جسور 5)

آهي کشيدم و گفتم: «هيچ‌جا سوراخ ‌موشِ خودِ موش نمي‌شه.» ديروقت بود و از اينکه برگشته بودم خانه خوشحال بودم. ولي وقتي از راه‌ پله‌ جلويي خانه بالا رفتم، فوري فهميدم يک جاي کار مي‌لنگد. چرا درِ خانه باز بود؟ من که صبح قفلش کرده بودم. و چرا چراغ طبقه‌ بالا روشن بود؟ من وقتي از خانه بيرون مي‌روم، هميشه همه‌ چراغ‌ها را خاموش مي‌کنم. نوکِ ‌پنجه نوکِ‌ پنجه جلو رفتم و ساکت و بي‌سر و صدا رفتم توي خانه. از راهروي تاريک گذشتم. کنار درِ آشپزخانه ايستادم و يواشکي سر و پوزه‌اي آب دادم. درِ يخچال چارطاق باز بود!

آخرین محصولات مشاهده شده