درباره‌‌ی معلم پیانو

طوفان بود، حتما همه مي‌خنديدند كه در آن طوفان نوح كه داشت همه گرد و غبار جهان را به سر و صورتم مي‌ريخت، با كفش‌هاي پاشنه بلند دربه‌در دنبال آدرسي مي‌گشتم كه كسي تا حالا اسمش را نشنيده بود. انگار آدرسي از كره مريخ مي‌خواستم! كوچه شباهنگ... جوري نگاهم مي‌كردند انگار فحش داده‌ام! نمي‌دانم علتش طوفان بود يا موهاي آشفته من در باد كه از زير شال بيرون زده بود يا حسي كه در طوفان، مرا به آن كوچه برد بود. آن هم در محلي كه نم‌شناختم... بالاخره از پشت چنارها تابلوي كوچه شباهنگ پيدا شد و بعد آن، تابلوي كذايي آموزشگاه موسيقي شايان. يك لحظه ترديد كردم. واقعا بايد مي‌رفتم؟

آخرین محصولات مشاهده شده