اين داستان شروع کردن خيلي از بورسي‌هاست. با سود شروع مي‌کنند و در نهايت با ضرر خارج مي‌شوند. با طمع مي‌آيند و با ترس مي‌روند! اين‌جا چند حالت براي افرادي که اين مسير را طي مي‌کنند به وجود مي آيد: 1- تصميم به کناره‌گيري مي‌کند و معامله کردن در بازار را به طور کامل فراموش مي‌کند و حتي ممکن است براي مدتي افسرده شود. در نهايت سراغ شغل و حرفه قبل خود مي‌رود تا ضرر ناشي از معاملات را جبران مي‌کند. 2- نه حاضر مي شود از بازار کناره گيري کند و نه حاضر مي‌شود آموزش ببيند. از طرفي حس انتقام‌گيري در اين شخص تقويت مي‌شود و تصميم مي‌گيرد انتقامش را از بازار بگيرد تا زيان ناشي از معاملات گذشته خود را جبران کند. 3- شخص از زيان‌شناسايي شده ناراحت مي‌شود اما درصدد کناره گيري از بازار نيست، بلکه مي خواهد آموزش ببيند و هدف آن يادگيري است. بنابراين به دنبال برطرف کردن اشتباهات خود مي رود و سعي مي کند اين بار درست و اصولي همه چيز را از پايه و ابتدا شروع کند تا بتواند با آگاهي تحليل و معامله کند و در نهايت از معاملات خود کسب سود کند.