درباره‌‌ی کوری (شومیز)

کتاب کوری (blindness) نوشته ژوزه ساراماگو از آن کتاب‌هایی است که باید در طول عمر حداقل یک‌بار آن را خواند. ساراماگو در این کتاب با شیوه‌ای تمثیلی توانسته‌ است غفلت و رفتار غیرعاقلانه را به بیماری کوری که در جامعه فراگیر شده است نسبت بدهد، کوری ای که جسمانی نیست و کوری عقل است. در این کتاب که دید سیاسی و اعتراض آمیزی نیز دارد، به سرگشتگی انسان و وقایع اجتماعی می‌پردازد و روی این نکته که رفتار انسان از قبل قابل قضاوت نیست و فقط در موقعیت است که انسان خودش را نشان می‌دهد تاکید دارد. در این رمان شخصیت‌ها اسم ندارند و شما با شخصیت‌های پسرک لوچ، دختری که عینک دودی داشت، چشم پزشک، همسر چشم پزشک، مردی که اول کور شد و پیرمردی که چشم‌بند داشت روبرو هستید.. انتخاب این‌که شخصیت‌ها و مکان‌های کتاب بی‌اسم باشند از طرف ساراماگو مناسبت فوق‌العاده ای با موضوع کتاب و برخلاف تصور که ممکن است این کار به پیچیدگی‌های کتاب اضافه کند، ارتباط با شخصیت‌های کتاب را بسیار ساده‌تر کرده است. ساراماگو در سال 1998 بخاطر این کتاب برنده جایزه نوبل شد. خلاصه کتاب کوری وقایع کتاب در یک چهارراه شروع می‌شود. ماشین‌ها پشت چراغ قرمز ایستاده‌اند و وقتی که چراغ سبز می‌شود، یک ماشین حرکت نمی‌کند: مردی که اول کور شد! رانندگان پشت سرهم شروع به بوق زدن می‌کنند بلکه آن مرد راه بیفتد، اما فایده ندارد. بعضی از رانندگان پیاده می‌شوند و معترضانه به شیشه ماشینِ ایستاده می‌کوبند! مرد داخل ماشین با داد و فریاد می‌گوید که کور شده‌ام! از این لحظه افرادی که با آن مرد در ارتباطند به نوبت کور می‌شود. دولت این وضعیت را خطرناک تلقی می‌کند و آن‌ها را قرنطینه می‌کند. در ادامه فجایعی‌ اتفاق می‌افتد که نشان می‌دهد انسان در موقعیت‌های خاص به چه موجودی تبدیل می‌شود... ترجمه‌های کتاب کوری این کتاب به‌ دلیل معروفیت بسیار زیادی که دارد، افراد زیادی هم آن را ترجمه کرده‌اند. اما از میان آن‌ها ترجمه مهدی غبرایی، اسدالله امرایی و مینو مشیری به متن اصلی کتاب بسیار نزدیک‌تر هستند. کتاب‌های مشابه کوری اگر موضوع کتاب کوری برایتان جالب بوده احتمالا کتاب‌هایی همچون: خاطرات پس از مرگ براس کوباس، سور بز، طاعون، مرگ قسطی، زن در ریگ روان، برادران کارامازوف و آئورا نیز برایتان جذاب خواهد بود. قسمت‌هایی از کتاب کوری کسانی که نمی‌خواهند به باورهایشان شک کنند متعصب هستند و کسانی که نمی‌توانند به باورهایشان شک کنند احمق هستند و کسانی که می‌ترسند به باورهایشان شک کنند برده هستند و آنان که به خواست خود در تاریکی نشسته اند چراغ را بر خود حرام می‌کنند. شما نمی‌توانید احمقی را که بدون هیچ منطقی هیچ‌چیزی را باور کرده به‌طور منطقی از اشتباهش بیرون بیاورید. این آدم‌ها حتی تحمل شنیدن سخنان انتقادی در مورد عقایدشان را ندارند و هر نقدی را توهین می‌پندارند. تعصب باعث فروپاشی شخصیت عقلانی انسان و سقوط حیثیت او می‌شود. بزرگ‌ترین اشتباهی که می‌توانیم انجام دهیم این است که به آدم‌ها طولانی تر از آنچه که لیاقتش را دارند اجازه دهیم در زندگی‌مان بمانند. اگر نمی‌توانیم مثل آدم زندگی کنیم، دست کم بکوشیم مثل حیوان زندگی نکنیم.

آخرین محصولات مشاهده شده