درباره‌‌ی کمدی الهی 3 (3 جلدی) بهشت

حال بسيار شادمان خواهم شد اگر لطف فرمايي، و نام و وضعتان را برايم بازگويي." بي‌درنگ با ديدگاني خندان و متبسم، پاسخم داد: " شفقت ما، به روي هيچ خواستة درستي در نبندد، در زمين، راهبه بودم! و چنانچه خوب بينديشي، و زيبايي خيره كننده‌ام را به يادآوري هويتم را از تو پوشيده نخواهد داشت، و يقينا نامم به يادت خواهد آمد كه پيكاردا هستم كه اينجا، ميان ارواح سعادتمند، در فلكي كه حركت آن از ديگر افلاك كندتر است، مرا جاي داده‌اند...! " ليك، به من بگو، شمايي كه اينجا سعادتمنديد، آيا در شوق اقامتگاه رفيعتري نيستيد تا بهتر به ديدار حق نائل شويد وز عشق بيشتري بهره‌مند گرديد...؟" نخست همراه ساير ارواح لبخندي كوچك زد سپس با چنان شادماني كه گويي نخستين شراره‌هاي عشق، در او مشتعل گشته بود، پاسخم داد: " برادر! قدرت عشق، آنچنان ما را ارضاء مي‌كند، كه با شادماني آنچه داريم، به سر مي‌بريم، و تشنة سعادتي برتر نيستيم! چنانچه خواهان مكاني رفيعتر بوديم، ارادة ما با ارادة آن كه اين مكان را برايمان برگزيده است، ناهماهنگ مي‌گشت... زيرا ساكنان اين قلمرو ملكوتي، كه در طبقات گوناگون آسمانند، راضي به رضاي حق‌اند، و شهرياري كه ميل ما را با ارادة خويش هماهنگ ساخته است، چنين مي‌خواهد! آرامش و سعادت ما، در ارادة اوست...! و چنان دريايي است كه همه چيز به سوي آن جاريست...

آخرین محصولات مشاهده شده