درباره‌‌ی کافه ژپتو

خيلي کارها دارم براي انجام دادن. هميشه وقتي زمان رو به اتمام است، آدم يادش مي‌افتد چقدر کار نکرده دارد. مسافري هستم که دم رفتن، يادش افتاده بايد روي وسايل خانه ملحفه‌ي سفيد بکشد، به گلدان‌ها، سير و پُر آب بدهد، شير اصلي آب و گاز را ببندد، پنجره‌ها را يکي‌يکي چک کند مبادا باز مانده باشند و دست آخر بايد يادش باشد کليد خانه را ببرد بدهد به همسايه‌ي مطمئنش که هر روز سر بزند، به مرغ عشق‌ها آب و دانه بدهد و هواي گلدان‌ها را داشته باشد. فکر مي‌کنم اين سفر، هر چقدر هم آدم آماده‌اش باشد، باز هم آماده نيست و کاري نکرده و فراموش شده دارد. از آن‌ها که وسط جاده بي‌هوا يادش مي‌آيد آخ! فلان کار را نکردم! عجيب هم نيست. آدم‌ها در زندگي بارها و بارها به سفر مي‌روند، اما فقط يک‌بار مي‌ميرند. دل‌شوره دارم از مُردن. از کارهاي نکرده و حسرت‌هايي که با خودم مي‌برم.

آخرین محصولات مشاهده شده