پيتر يك لحظه هم از دست بردار 5 سالهاش قندعسل آرامش ندارد. او كه معلوم نيست بچه است يا زلزله، نقشههاي زيادي هم توي سرش دارد. خيال دارد با شيلا تابمن، همان دشمن قسم خورده پيتر، عروسي كند. اين خبر براي خراب كردن تعطيلات تابستان پيتر بس نبود كه حالا پدر و مادرش هم تصميم گرفتهاند ويلايي درست كنار ويلاي شيلا و خانوادهاش اجاره كنند. پيتر بيچاره مجبور است 3 هفته با قندعسل و شيلا سر كند. اين مصيبت نيست!؟