درباره‌‌ی قطعه‌ای از دنیا

«هرگز به پسري كه خويشاوندم نبود تا اين اندازه نزديك نشده بودم. حواسم جمع است، در نور با طراوت صبحگاهي همه چيز را زير نظر دارم: نرگس‌هاي شهلا كه كم‌رنگ و خميده شده‌اند، پرندگان ساحلي كه بالاي سرمان پرواز مي‌كنند و سياهنند و پاهايشان قرمز روشن است و مثل موش جيرجير مي‌كنند، درختان دوردست، صنوبر قرمز و سرو كوهي و كاج‌هاي اسكاتلندي بلند و باريك كه مانند قابي دور مزرعه را گرفته‌اند. مزه‌ي شور نمك دريا را روي لبانم حس مي‌كنم، اما بيشتر از همه از بوي مهرآميز اين پسر كه دستش وزنه‌ي تعادل است آگاهم» از متن كتاب

آخرین محصولات مشاهده شده