درباره‌‌ی کچل تنبل و دیو پخمه (قصه‌هایی از ادبیات شفاهی ایران)

«ببار بباره، از آسمون سيب مي‌باره! يكي تو طاقچه... يكي تو باغچه... يكي تو كوچه!» ننه‌ي كچل اين جوري بچه‌ي تنبلش را از خانه فرستاد بيرون. اما كچل‌خان عوض اينكه يك كار نان و آب‌دار پيدا كند، را افتاد توي جنگل و رفت دنبال بازيگوشي...

آخرین محصولات مشاهده شده