درباره‌‌ی غزل‌واره‌های دلم

اينجا بود. اينجا پشت در خونه‌ام، با اون ساك كوچيك و نگاه گريزونش. باز هم غرورش رو زير پا گذاشته بود و اومده بود. اومده بود به خونه دلم، اما حيف كه خيلي دير برگشته بود. پنج سال درد و درد و درد ما بين رفتن و برگشتنش سايه انداخته بود كه نمي‌ذاشت دلم باهاش يكي بشه. نگاهش منتظر بود تا قدم عقب بذارم اما من تو حال خودم نبودم. من غريقي بودم شناور ميون امواج سهمگين خاطرات بد و خوب شيرين و تلخ، تلخي‌هايي كه هنوز هم به زبونم طعم مي‌داد.

آخرین محصولات مشاهده شده