درباره‌‌ی طواف خورشید

بي‌توجه به او، به اتاق كارش رفت. امشب به قدر كافي ذهنش پر از آدم‌ها بود. نياز به قدري تبصره و ماده و قانون داشت تا مثل هميشه از او فرار كند. مثل همه‌ي شب‌هايي كه در خلوت شب ياد او مي‌افتاد و براي پرت كردن فكرش، به اتاق كار پناه مي‌برد. تنها جايي بود كه يادش مي‌رفت روزي مثل زمين كه به دور خورشيد مي‌چرخد، دورش طواف كرده و گفته بود؛ «همين روزها توي جشن عروسي‌مون، همين‌طوري دورت طواف مي‌كنم. طواف به دورخورشيد تابناك زندگيم.»

آخرین محصولات مشاهده شده