درباره‌‌ی شب روی سنگ‌فرش خیس (نمایش‌نامه)

حامد: در پاركينگ شما چهار تاق باز بود ، ديدم از اين طرف صرف بيشتري دارد! (يكي دو قدم پيش مي‌آيد.) سلام... انگار جاي حساسي وارد صحنه شده‌ام. شعر مي‌خوانديد؟ رخساره: ما، در وقت خودش شعر هم مي‌خوانيم. حامد: شعر و موسيقي، دو پاي ثابت محفل استاد! (توي دست‌هاي سرد و بسته‌اش ها مي‌كند و به سمت پيانو مي‌آيد.) و پيانو... كه هميشه مرا ياد يك بيت، يك بيت مرموز مي‌اندازد. چه بود فال آن شب؟ به چشم كرده‌ام ابروي ماه سيمايي... هه! انار دانه كرده و خاله ناهيد با يك پيرهن ماكسي مشكي كنج كاناپه نشسته بود...

آخرین محصولات مشاهده شده