درباره‌‌ی شب ایگوانا (نمایش‌نامه)

شارلوت: باور نمي‌كنم كه دوسم نداري. شانون: تقريبا هيچ‌كس باور نمي‌كند كه از طرف آن كسي كه گمان مي‌كند دوستش دارد، دوست داشته نمي‌شود. من اما عزيزم، هيچ‌كس را دوست ندارم. من چنين‌ام، گناه من نيست. آن شب، وقتي كه تو را رساندم، در راهرو به تو شب به‌خير گفتم و فقط گونه‌ات را مثل يك دختر كوچولو بوسيدم، اما به محض اينكه در اتاقم را باز كردم، تو خودت را انداختي تو و هر چه سعي كردم بيرون نرفتي حتي سعي كردم تو را بترسانم تا از اتاق بروي بيرون، با توسل به... واي خداي من... آيا به خاطر نداري؟ [دوشيزه فلوز از پشت مهمان‌خانه شارلوت را صدا مي‌كند.]...

آخرین محصولات مشاهده شده