«شايِ» زرافه عاشق پرنده‌هاست، پرنده‌هايي به رنگ جواهر، پرنده‌هايي که سريع‌تر از باد پرواز مي‎کنند و...؛ اما شاي تا به حال صداي يک پرنده واقعي را نشنيده است! روزي يک پرنده‌ کوچک واقعي مي‌آيد و آواز خيلي قشنگي مي‌خواند. شاي مي‎خواهد با پرنده حرف بزند؛ اما مي‎ترسد زبانش بگيرد يا صورتش از خجالت سرخ شود! ناگهان پرنده پر مي‎کشد و مي‎رود و... . شاي به دنبال پرنده راه مي‎افتد و به جايي مي‎رود که موجودات جالبي زندگي مي‎کنند. شاي هرگز فکر نکرده بود که دنيا اين‌قدر بزرگ باشد و... .