درباره‌‌ی سیاه‌بازی

ميان راست و دروغ... ميان سفيد و سياه ايستاده بود... باورش نداشت. نه او را... و نه هم‌سطح‌هايش را. مگر ممكن بود ميان اين همه آزادي و رفاه ماند و فاسد نشد؟ نمي‌توانست باور كند. شايد هم نمي‌خواست! از اين‌كه در مقابل حرف‌هاي ساده‌ي دخترك هميشه يك قدم عقب‌تر مي‌ماند كلافه بود. چشم روي هم گذاشت و آب دهانش را با زور قورت داد.

آخرین محصولات مشاهده شده