درباره‌‌ی سوگ دوران (طریق عروج 1)

ساليان سال جنگ و ستيز قاره را فلج کرده است، چرا که دولت‌شهرهاي خُرد، بارون‌نشينان و شهريارنشينان همگي به خصومتي بي‌پايان در ستيز با يکديگر بوده‌اند. فقط اتحاد دو شهر رقيب تالي و کوئن بود که توانست منابع را به کار بگيرد و کرانه تا کرانه را به استيلاي خود دربياورد. بدين‌سان کوئن‌تالي پديد آمد. از زمان فروپاشي اين دودمان يک نسل مي‌گذرد و قدرت‌هاي منطقه‌اي دگربار براي هم دندان تيز کرده‌اند. در اين صحنه که بار ديگر کارزار جنگ بر سر مرز است، دو جوان به دولت‌شهر مرکزي قدرتمند وارد مي‌شوند که همان لي‌هنگ است. نام يکي دورين است و مصمم تا اثبات کند که چيره‌دست‌ترين قاتل دوران خويش است و جوان ديگر شکار او است؛ ديگري ساحري دال‌هوني است که کشتن او بسيار دشوار مي‌نمايد. لي‌هِنگ را قرن‌ها ساحره‌اي قدرتمند هدايت و پاسداري کرده است که به او «پاسبانو» مي‌گويند و پاسبانو هيچ رقيبي را برنمي‌تابد. او و گعده‌ي پنج ساحرِ خدمتگزارش لژيون آهنين کوئن‌تالي را پس نگه داشته‌اند؛ دو جوان اميد دارند تحت حکومت آهنين ايشان چه به چنگ بياورند؟ وليکن قواي ايتکوکان، تحت فرمان شاه چولالورن سومِ نوسَرير و جاه‌طلب، به جنوب لشکرکشي مي‌کند. شاه قاتلان خدمتگزارش، شب‌تيغ‌ها، را به شهر مي‌فرستد و نشانه‌هايي هست که او به قوايي ناانساني و برآمده از افسانه‌ها فرمان مي‌راند. در همان هنگام، سايه‌هاي غريب دور لي‌هنگ مي‌چرخند و جانوراني هيولاوش که گويي از ناکجا ظاهر شده‌اند، زوزه‌کشان در خيابان جولان مي‌دهند. هنگامه‌ي آشوب و خروش است، و در آشوب، همان‌گونه که ساحر جوان دال‌هوني مي‌گويد، فرصت خفته است. ايان اسلمونت در فصل آغازين فانتزي حماسي جديد و شگرف خويش خوانندگان را به دوراني پيش از تشکيل شاهنشاني مالازان مي‌برد و سرگذشت پريشان اين قاره‌ي آشوب‌زده را روايت مي‌کند.

آخرین محصولات مشاهده شده