سربازرس مگره براي آخرين ديدار با يک جوان محکوم به اعدام به سلول او مي‌رود. ژان لونوار، سردسته يک گروه تبهکار، به او اطلاع مي‌دهد که شش سال پيش به همراه دوستش شاهد به آب انداختن يک جسد در کانال سن‌-‌مارتن بوده‌اند و به مدت دو سال از قاتل حق‌السکوت مي‌گرفته‌اند. مگره با سرنخي که لونوار در اختيارش مي‌گذارد سر از يک کافه دوپولي در کناره رود سِن درمي‌آورد که پاتوق هفتگي چند زوج شادخوار و خوشگذران است. مگره سرگرم آشنا شدن با اين جمع است که قتل ديگري روي مي‌دهد…