آنياي ده ساله و برادرش نوآ بعد از ناپديد شدن مادرشان ناگهان سر از خانواده اي غريبه در مي آورند. پليس آنها را به جايي بسيار دورتر از خانه شان آورده و سرپرست جديدشان خانم ،ايووچوکوو زني سختگير اما مهربان است. با اين که زندگي آنيا زيرورو ،شده او از يک چيز مطمئن است مادرش براي هميشه از پيش او نرفته چون انسان هايي که قلبي درخشان دارند هيچ وقت واقعاً از دنيا نمي روند بلکه به ستاره تبديل مي شوند. بنابراين بعد از اين که ستاره ي جديدي با رفتاري عجيب در آسمان کشف مي شود آنيا مطمئن است که اين ستاره مادرش است و ماجراجويي بزرگي را آغاز مي کند تا همه را از اين موضوع باخبر کند. در اين ماجراجويي او به رصدخانه ي سلطنتي لندن نفوذ مي کند با گروهي از سنجاب هاي بازيگوش سروکله مي زند، بزرگترين ستاره ي هاليوود را ملاقات مي کند ... اين روايت عميق و تکان دهنده کاوشي صادقانه و در عين حال همدلانه درباره ي اين است که مردم چگونه به شرايط دشوار واکنش نشان مي دهند و از قدرتي که اميد حتي در برابر بزرگترين تراژدي ها دارد، صحبت مي کند.