درباره‌‌ی روزی همچون روزهای دیگر

زن پاسخي نداد و چشمانش به سوي دستمالي قرمز رنگ- كه در دست شوهرش بود- خيره ماند؛ لب‌هايش را به هم فشار داد و لرزشي ناخودآگاه و غير ارادي، بر وجودش چيره شد. داماسو با خشونتي توام با بي‌‌زباني، دست‌هايش را به گردن او انداخت. زن متوجه شد كه بويي مشمئز كننده از دهان او مي‌آيد.

آخرین محصولات مشاهده شده