درباره‌‌ی رسمرس هلم (نمایشنامه ای در 4 پرده) نمایشنامه

رُسمِر پاک‌مردِ ساده‌انديشِ نيک‌خواهي که به چشم‌اندازهاي تازه‌اي در زندگي رسيده، مي‌خواهد بندهاي خود را از گذشته تنگ و بسته و يک‌سويه و نامهربان بگسلد و پا به ميدان رزم فرهنگي و سياسي آب‌و‌خاک خود بگذارد، ولي برايش روشن مي‌شود که ارزيابيِ نادرستي از خود و دشواري‌ها و پيرامون خود داشته است. اولْريک بِرِندل، آموزگار او و ديگر آوازه‌گر آرمان‌ها در نمايشنامه، نيز با واقعيت که رودررو مي‌شود سَر مي‌خورد و آشکارا مي‌گويد که رؤياپرور بوده است. آدمي به ياد سروده حافظ بزرگ مي‌افتد: که عشق آسان نمود اول، ولي افتاد مشکل‌ها. روشن مي‌شود آنچه رُسمِر را به حقيقتش رسانده، خود چندان از حقيقت بهره‌مند نبوده است. همه‌چيز رنگ‌وروي مي‌بازد و تيره‌وتار مي‌شود. نمايشنامه داستان يک فروپاشيِ دوگانه است: کهنه با گناهان خود از ميدان بيرون مي‌رود. احساس گناه اراده و توان آدمي را ناکار مي‌کند و مي‌تواند کسي را هم که ديگران را ويران مي‌کند، ويران کند. ولي نو نيز اينجا رو به فروپاشي است. دستيابي به آماجي چون آزادي از بندِگناه شايد بيش از اندازه بلندپروازانه و ساده‌دلانه است. رُسمِرس‌هُلم مالامال از گناه است و کاري که گناه با درون آدم‌ها مي‌کند. نمايشي است درباره دست‌کم سه مرگ يا سه ‌قتل.

آخرین محصولات مشاهده شده