درباره‌‌ی راهی طولانی که رفتم (خاطرات 1 کودک سرباز)

وقتي بچه بودم، پدرم مي‌گفت: «اگر زنده هستي، اميد به روزي بهتر و رخ‌ دادن اتفاقي خوب وجود دارد. اما اگر هيچ‌چيز خوبي در سرنوشت انسان باقي نمانده باشد، او خواهد مرد.» در طي سفرم به اين‌ گفته فكر مي‌كردم كه باعث مي‌شد هم‌چنان به حركت ادامه دهم، حتي مواقعي كه نمي‌دانستم به كجا مي‌روم. آن كلمات عاملي براي به حركت دادن روحم به سمت جلو شدند، و باعث شدند تا زنده بمانم.

آخرین محصولات مشاهده شده