درباره‌‌ی دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل (مجموعه داستان)

مرد جوان در حالي كه راه خود را از ميان بيدهاي نابيناي تنومند باز مي‌كرد، به تپه رسيد. از زماني كه بيدها تپه را اشغال كرده بودند، او اولين كسي بود كه توانسته بود از تپه بالا برود. كلاهش را تا روي چشم‌ها پايين كشيد. با يك دست انبوه مگس‌هايي را كه در اطرافش وزوز مي‌كردند، كنار مي‌زد و بالا مي‌رفت تا بتواند دختر را ببيند، تا او را از آن خواب عميق و طولاني بيدار كند.

آخرین محصولات مشاهده شده