هشدار! اين کتاب ترسناک است! آلفرد با پدر بيمارش زندگي مي‌کند. او دوست ندارد به دندان‌پزشکي برود و کسي هم نيست که مراقب او باشد. دندان‌هاي او يا زرد شده‌اند يا قهوه‌اي، اگر هم زرد و قهوه‌اي نشده‌ باشند، افتاده‌اند. علاوه بر اين الفي آن‌قدر بزرگ شده که بداند نه پري ‌دندان وجود دارد، نه جادوگر و نه حتي بابانوئل... در اين اوضاع که دندان‌پزشک جديد به همه‌ي بچه‌هاي شهر شکلات‌هاي «بدون شکر» مي‌دهد، شکلات‌هايي که هيچ‌وقت تمام نمي‌شوند، اتفاق‌هاي عجيبي در سياهي شب رخ مي‌دهد. هر شب بچه‌ها دندان‌هايشان را براي پري دندان زير بالش مي‌گذارند، اما صبح که بيدار مي‌شوند به جاي سکه، زير بالششان پر از حشرات عجيب و غريب است... چيزي يا کسي در تاريکي شب به سر‌تا‌سر شهر سفر مي‌کند و بي‌صدا به اتاق خواب بچه‌ها سر مي‌زند. چيزي يا کسي عجيب، سريع و غير‌عادي! چه کسي مسئول اين اتفاق‌هاست؟