درباره‌‌ی دماغ دراز (قصه‌های شیرین)

در زمان‌های خیلی قدیم، مردی زندگی می‌کرد که یک دختر و یک پسر داشت. این برادر و خواهر بچه‌های خوبی بودند و یکدیگر را دوست داشتند. پس از مدتی مادر آن‌ها از دنیا رفت و پدرشان با بک بیوه‌ی زشت و بداخلاق که دختری زشت و بداخلاق‌تر از خودش داشت ازدواج کرد.

آخرین محصولات مشاهده شده