درباره‌‌ی در جست و جوی آن (روزنوشت های صعود به قله اورست)

تمام صورتم يخ زده بود، ماسک اکسيژن روي صورتم قنديل بسته بود. انگشت هاي پايم را ديگر حس نمي کردم ولي هنوز براي حفظ انگشتان دستم مي جنگيدم. نبردي مداوم با سرما. ولي خسته نبودم و از صعودم لذت مي بردم. لذتي بي انتها، از عظمتي که مثل نقطه اي سرگردان و ناچيز، وجودم را در آن غرق مي ديدم و وصل به شکوه هستي. شيبي طولاني و زيبا پيش رويم قرار داشت که طلوع خورشيد روي آن اثري از نور و برف و سايه ايجاد کرده بود. به بالاي شيب که رسيديم، کار ما گفت: « اينجا قدمگاه هيلاريه»

آخرین محصولات مشاهده شده