درباره‌‌ی در جستجوی چیکا (1 دختر کوچک 1 زلزله و تشکیل خانواده)

«آقاي ميچ، چرا نمي‌نويسي؟» چيكا روي فرش اتاقم دراز كشيده است. به پشت مي‌غلتد. با انگشتانش بازي مي‌كند. صبح زود كه هنوز هوا روشن نشده است به اين‌جا مي‌آيد. گاه با خود يك اسباب‌بازي يا چند عدد ماژيك مي‌آورد. گاهي هم چيزي با خود نداردـ تنهاي تنهاست. پيژامه‌ي آبي‌رنگي را مي‌پوشد كه بالاي آن اسم كارتون «اسب كوچك من» و پايينش تصوير چند ستاره چاپ شده‌است. چيكا عاشق اين بود كه صبح‌ها پس از مسواك زدن، لباس‌هايي كه به رنگ جوراب و پيراهنش بيايند بپوشد.

آخرین محصولات مشاهده شده