درباره‌‌ی در جستجوی افتخار 2 (سال‌های کملات) ادامه‌ای بر مجموعه مدرسه افسانه‌ای

سوفي بايد به مار فكر مي‌كرد. ماري كه خون آرتور در رگ‌هايش جاري بود و اهالي گوشه گوشه جنگل را به وحشت انداخته بود. ماري كه جان دوست‌شان را گرفته بود و مي‌خواست آن‌ها را هم بكشد. ولي تمام حواس سوفي به گل‌هاي ادريس بود. سوفي در گوش آگاتا پچ‌پچ كرد: «توي كل قصر خزيدن.» و با حركت سرش به هزاران گل پام‌پام مانند به رنگ‌هاي صورتي، ارغواني و زرد اشاره كرد كه وجب به وجب قصر جولي را پوشانده بودند. «آگي، از گل‌هاي ادريس متنفرم. شبيه مغز آدم‌هان. حتي با ديدن‌شون غش مي‌كنم.»...

آخرین محصولات مشاهده شده