درباره‌‌ی در جستجوی افتخار 1 (سال‌های کملات) ادامه‌ای بر مجموعه مدرسه افسانه‌ای

آگاتا غلت زد و سرش را زير بالش فرو كرد. شش ماه از روز تاج‌گذاري مي‌گذشت. آگاتا از آن روز به بعد، درست و حسابي نخوابيده بود. آگاتا حس كرد ريپر خودش را با بدخلقي در انتهاي تخت انداخت، بي‌قراري آگاتا او را هم بدخواب كرده بود. آگاتا دلش براي او سوخت، آه كشيد و كوشيد روي نفس‌هاي خودش تمركز كند. ذهنش به تدريج آرام شد. هميشه وقتي به ديگران كمك مي‌كرد عملكردش بهتر بود، حتي اگر آن كار خوابيدن اجباري و فداكاري به خاطر راحتي گربه كچلش با آن پوست چروك‌دارش بود...

آخرین محصولات مشاهده شده