درباره‌‌ی دختر ملکه گل‌ها (قصه‌های شیرین)

یکی بود یکی نبود. در یکی از روزهای آفتابی کشور بزرگ چین، شاهزاده‌ی جوانی سوار بر اسب زیبا و سفید خود از میان گل‌ها و سبزه‌ها می‌گذشت. آن‌قدر رفت و رفت تا به گودال بزرگی که پر از آب بود رسید و ناگهان صدای ناله‌ای به گوشش رسید.

آخرین محصولات مشاهده شده