درباره‌‌ی داستان عجیب (داستان های جنگ کبیر میهنی)

سربازها از چپ و راست دوان دوان و فرياد کشان دهاتي ها را به محل اعدام مي راندند؛ همانند گوسفنداني که به مسلخ برده مي شوند قطره هاي باران روي کلاه آهنين آلماني ها بر چهره پرچين و چروک زنان و بر گونه هاي گرد و گوشتالوي بچه ها فرو مي چکيد گِل در زير پايشان شلپ شلپ صدا مي کرد و هرازگاهي بدن کسي با سرنيزه يک سرباز آلماني آشنا مي شد و فريادي از درد بر مي خاست.....

آخرین محصولات مشاهده شده