انگار فرد فيچ كه بزرگ‌ترين كلكسيون رسيدهاي جعلي، فاكتورهاي فروش بي‌اعتبار، و بليط‌هاي شرط‌بندي تقلبي در نيم‌كره غربي (اگر نگوييم در كل دنيا) را دارد، به دنيا آمده تا نگذارد فريبكاراني كه به سراغش مي‌آيند دست خالي برگردند. با شروع داستان، از يك طرف، خبر مرگ دايي مت كه ساليان زيادي نشاني از او نبوده به فرد مي‌رسد و معلوم مي‌شود برايش سيصد هزار دلار به ارث گذاشته است. اوتو پنزلد مي‌گويد «همه اين عناصر زمينه را براي يكي از كمدي‌هاي پر سروصداي كلاسيك وست‌ليك فراهم مي‌آورد و او به زيبايي آن را به تصوير مي‌كشد.» وصف حال فرد خواندني‌ست؛ ناخواسته تمام توجهات غيرصادقانه به او جلب و درست مثل توپ پين‌بال كه در ماشين انداخته شده اين‌سو و آن‌سو پرتاب مي‌شود. از طرف ديگر، به نظر مي‌رسد همان كسي كه دايي مت را به قتل رسانيده حالا هم در تعقيب فرد است.