درباره‌‌ی حسرت

كاغذي گذاشت روي ميز جلوي من. نگاهم افتاد روي خطوط. اول همه‌شان كج و كوله بودند. وقتي خوب خيره نگاهش كردم فهميدم كه چه نوشته بين خط‌هايش. رضايت‌ نامه‌اي بود كه بايد امضايش مي‌كردم رضايت نامه‌اي كه نشان مي‌داد من راضي‌ام به تقسيم شدن شوهرم. ارميا حتي نفس نمي‌كشيد. نمي‌دانم شايد از شرمش بود! چكار بايد مي‌كردم؟

آخرین محصولات مشاهده شده