درباره‌‌ی تالار خونین و داستان های دیگر

به ياد مي آورم چگونه آن شب بيدار زير نور واگن در خلسه ي لطيف و لذت بخشي از هيجان دراز كشيده بودم گونه ي سوزانم را به بالش تر و تميز كتاني مي فشردم و تپش قلبم كوبش پيستون هاي عطيمي را تقليد مي كرد كه قطار را بي وقفه به پيش مي راند...

آخرین محصولات مشاهده شده