درباره‌‌ی تاریک خانه زندگی (خاطرات مرگ زندگی و عشق)

«جايي در گوشه ي اتاقم ايستاده‌ام و توقفي چندثانيه‌اي را شاهدم، گويي جهان براي لحظه‌اي از حرکت ايستاده و همه چيز در حالت «ايستا» قرار گرفته است. در اين لحظه وقفه‌اي رخ داده است، يک لحظه‌ي «ايست» و همه چيز متوقف شده است و من به يک هشياري نسبت به «اکنون» دست يافته‌ام. اين «اکنون» لحظه‌اي بين گذشته‌ي آينده‌اي است به مقدار زماني براي فهميدن و درک‌کردن. من ناگهان در نقطه‌اي ايستاده‌ام که مي‌توانم سناريوي خودم را که نامش زندگي است ببينم. اين سناريوي من بوده است، با همه‌ي فراز و فرود‌هايش، سناريوي درهمي از همه‌ي حوادثي که اتفاق افتادند و مي‌شد نيفتند و همه‌ي اتفاقاتي که نيفتادند و ممکن بود بيفتند.»

آخرین محصولات مشاهده شده